یکی از آزادگان جنگ تحمیلی درباره دوران اسارت خود تعریف میکند: «شب جمعه بود و یک مداح پیدا کردیم تا برایمان دعای کمیل بخواند. همین که مداح به بخش توبه به درگاه خدا رسید، صدای اعتراض یکی از اسرا بلند شد.»
عباس نامداری یکی از آزادگان جنگ تحمیلی، تعریف میکند: «یک شب جمعه، قبل از شروع دعای کمیل توی آسایشگاه اتفاق جالبی افتاد. ما قاچاقی یکی از مداحها را از آسایشگاه مجاور به آسایشگاه خودمان آوردیم تا برایمان دعا بخواند. آقای مداح از همان ابتدا با گریه و زاری شروع کرد: «خدایا! امشب یه مشت گنهکارِ روسیاه و معصیتکار دور هم جمع شدیم. اومدیم به گناه خود اعتراف و توبه کنیم. اگه تو ما رو نبخشی کجا بریم؟»ناگهان یکی از اسرای 50ـ40 ساله که مرشد صدایش میکردیم، بلند شد، ایستاد و با صدای بلند گفت: «مرد حسابی! تو اگه روسیاه و معصیتکاری، برو یه فکری به حال خودت بکن! چرا پای ما رو وسط میکشی؟ ما چند ساله اینجا اسیر قفسیم؛ از دیوار کی بالا رفتیم؟ به کدوم نامحرم نیگاه کردیم؟ مال کی رو خوردیم؟ اگه اومدی برای ما دعای کمیل بخونی، خُب شروع کن. این قدرم توی سر ما نزن. یه وقت خدا هم
باورش میشه که ما آدمای بدی هستیم!»همه بچهها زدند زیر خنده. از بس خندیدیم دل درد گرفتیم. دعا هم برگزار نشد.»منبع: کتاب «زبوندراز» اثر رمضانعلی کاووسی رهبر انقلاب: سازش براي حل...
ما را در سایت رهبر انقلاب: سازش براي حل دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : dmaebar63e بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403 ساعت: 16:48